محل تبلیغات شما

فقط دلم میخاد با لادن حرف بزنم ینی در اصل بشینم و اون حرف بزنه. 

اینکه لادن یک عادمی بود که همیشه دوست داشتم داشته باشمش انکار نا پذیره

اینکه لادن یک عادمیه که واقعا دوسش دارم انکار ناپذیره

هر چقدر بیشتر خودمو میزنم به فراموشی تا همه چیز رو فراموش کنم خواب تلافی میکنه و همه دوستام و همه چیز رو میاره

چند روزه همش پای ثابت خابام شده اینا 

 که  لادن و سارا پر رنگ ترینشونن مثلا دیشب خاب دیدم که زنگ زدم به سارا زهرا برداشته داشت گریه میکرد و بعد یهو سارا شد و هر چیزی ازش پرسیدم خوبی چیزی شده سکوت میکرد و اخر قطع کرد

پریشب خاب دیدم رفتیم یک خونه تاریک تاریک بعد یهو یک صدایی وامد ترسیده بودیم نمو سارا بعد در اومد خواهر ضحی بود خیلی ترسناک بود.

یا خواب دیدم رفته بودم دوباره مدرسه ی صدیقه بعد رفته بودم مسجدش نماز بخونم با سارا و لادن بودم اومدم بیرون پر از تار عنکبوت بود که یک عالمه زنبور بهش وصل بود و من ندیدمشون و سارا داشت به لادن میگفت حتما کوثر ندیدشون و من همون موقع متوجهشون شدم و دستم خورد به یک زنبور و از ترس جیغ کشیدم بعد خودمو تو کندوی زنبورا دیدم بعد یک مراسم بود مراسم زنبوری بعد منم شروع کردم به نامه نوشتن مثل بقیه زنبورا بعد تو نامه درخواست کرده بودم که نورمن زنده بمونه:/// بعد خودمو تو اینه نگاه کردم دیدم اما شدم:/ 

و.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها