محل تبلیغات شما

عکسامو برای خانم نیک فکر معلم عکاسیمون فرستادم که بره تایید کنه با دفتر برای جشنواره هنرهای تجسمی. ازا ین هم دلم  اب نمیخوره امسال خیلی افسرده گونه و بی رمق  کار کردم کلا برای همه جشنواره ها.

دیروز گفتم فردا امتحان دارم جغرافی زنگ اخره. برای همین گفتم زنگ دینی و زبان که همیشه یک انتراک بزرگه بخونم! لنتی رو دستی زد زنگ اول گرفت:/// هیچی نخونده رفتیم 16.5 شدیم. بعد گرجی همون که خیلی رو مخ همست. گفت برگتو بگیر من فک کردم برگش با من فرق داره گرفتم همشو از من نوشت لنتی:// سه ساعت بد دوهزاریم افتاد که نه گرجی سوالش عین منه:/ اخه فک کردم اونم غایب بود غایبا سوالاشون با کسایی که هفته پیش رفتن مدرسه فرق داره. هیچی دیگه حرصی شدم بقیه اش هر چی زد رو نیمکتم بالا نگرفتم.

زنگ دوم هم زبان درس داد. زنگ سوم هم سه ساعت خوندیم که مثلا به نمره برگه اضافه شه نپرسید لنتی://

امروز روزه بودم و برگمو از کوثر گرفتم. 

باشگاه رفتم. با زبون روزه:/ ولی اصن نه تشنم شد نه چیزی مهدیس و کوثر سبزشونو بستن:/ یکم حرص درار بود ولی خب منم یک خورده دیگه میبندم.

خب ولی تموم مدت اینستاگرام گردی کردی و حال بدمونو باز بدتر:) واقعا عاشق این کلیپ نرگس جاجرمی شدم:) خیلی حس خوبی داره.

کار نکردم واقعا نمیشد کار کرد نمیدونم چراا ولی واقعا شروع کردن دوتا کار 40 در 40 خیلی سخته:// یک جای صاف برای گذاشتن این مقوا واقعا سخته:/ تو اتاق سه نفره://

حالم بد بود چون همه چی همینجوری میگذشت نه هیچی بد میشد نه هیچی خوب میشد. چون کوتاه اومده بودم امروز با مامانم بحث کردم:/ هیچی تغییر نکرد قائدتا حداقل یکم من خالی شدم:/ هر چی دلش خواست گفت هیچی نگفتم. باز هر چی دلش خواست گفت هیچی نگفتم. ولی دلیل نمیشد اینکه هیچی نگفتم حرفش درست باشه. هرچند باز حرفمو قبول نکرد گفت اینا چه ربطی به هم دارن:/// 


+کار برای تابستونم جور شد:)) 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها