محل تبلیغات شما

دلم میخاد بشینم های های گریه کنم. دلم میخاد نباشم هیچ جا نباشم. اگه من نمیتونم نباشم پس دیگران نباشند دیگرانی نباشند. دیگرانی نباشند 

چرا چرا باید یک خواسته ی به این کوچیکی دوماه با خودم کلنجار برم اخرم بیان نشه؟! نمیدونم از چی میترسم نمیدونم از چی ترسوندنم در حالی که میدونم از چی ترسوندنم. 

نیاز به کمک دارم یک کمک از طرف یک کار بلد. ولی دیگه از هیچ کی کمک نمیخام نمیخام. کاش یک جور جبر بود. شروعش به اجبار باشه ولی ادامه پیدا کردنش نه. شاید حتی اولشم به اجبار باشه. 

به اجبار باشه تا اگه طرف مقابل بی شعور بود بعد چند ماه باز به خاطر بی شعوری طرف خودمو سرزنش نکنم. نکنم چون من نخواستم! چون مجبور بودم مجبور! دیگه نمیخام با میل خودم چیزی رو شروع کنم. 

امیدوارم امروز بتونه شروع کننده ی این نوع اجباره باشه نمیکشم تنهایی دیگه نمیتونم بکشم. دیگه برام مهم نی بعدش چی میشه فقط تنهایی ادامه پیدا نکنه. خسته شدم از بس یک عالمه راه رو تو ذهنم مرور کردم برای بیان کردنش ولی هیچ کدومشون جواب نمیده. تنها, راه بیان کردنش همینه بدون هیچ, سخنی.  عملی!  عملی! 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها