محل تبلیغات شما

توی مدرسه بودیم. پودمان ریاضی داشتیم. یک کاری کردم صدام کردند دفتر. رفتم درو بستم پریناز هی درو باز میکردم نمیدونم تو خوابم پری چیکار میکرد. نمیخاستم بشنوه اخر سر با گریه حرفایی که داشتم میگفتم رو سرش داد زدم. بهش گفتم حالا شنیدی؟ راحت شدی؟ بعدم محکم درو بستم.

این خواب منو یاد اون روزی میندازه که خانم مدیر منو خواست و داشت سوال پیچم میکرد و من همش سعی میکردم جوابشو ندم.  ولی به جای خانم مدیر اون نشسته بود.  با اینکه مثل تو واقعیت درس رو بهونه کردم و گفتم خانم یزدانی گفته زود برگردم امتحان داریم. ولی برعکس واقعیت کمو بیش داشتم جوابشو میدادم. تو واقعیت خانم مدیر گذاشت برم و گفت اخر کلاس اگه وقت اضافه اومد بیا یا زنگ تفریح. منم یک چشمی گفتم و رفتم. منم به خاطر اینکه حرفشو زیر پا نزاشته باشم رفتم با اینکه دوست نداشتم بحث ادامه پیدا کنه.  گفتند نماز داره میخونه منم دیگه نرفتم مگه احمق بودم؟ تو خواب ولی  گفت بهم منتظرتم خیلی گستاخانه گفتم عمرا پامو دوباره بزارم اینجا اونم با ارامش جوابمو داد اینم اقتضای سنته. کاش واقعا همچین شخصی تو مدرسمون بود. میدونم کسی با همچین پستی تو مدرسه هست ولی اصلا نمیشه بهش اعتماد کرد. میدونم یک خوابه فقط خواب بود. اما حداقل بخشی از اون چیزی که میخواستم رو تو خواب بدست اوردم. میدونم خواب بود میدونم میدونم که هیچ وقت این اتفاق نخواهد افتاد و همچین ادمی اصلا نیست ولی کاش بود بهش نیاز دارم. کاش حداقل فقط خوابه ادامه پیدا کنه با اینکه گفتم نمیرم ولی برم و ببینم بعدش چی میشه. یا اصن همین یک تیکه باز تکرار شه. تکرار شه و جاهایی که محوه واضح تر شه. لطفا. اصلا نمیتونم تصور کنم اگه برم چی میشه. همون جور که اگه خانم مدیر نماز نمیخودن نمیتونم تصور کنم چی میخواست بم بگه که نشنیدم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها